داستانی برای تو

داستانی برای تو

 سید ناصر حسینی پور جوان 16 ساله ای بود که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یک پای خود را از دست داد و اسیر شد و در عراق به اردو گاه 16 کمپ نگهداری اسرا در شهر تکریب منتقل شد. یک گروهبان عراقی به نام ولید فرحان مسئولیت ازار و اذیت گروهی از اسرا را که سید ناصر هم یکی از ان ها بود به عهده گرفته بود. فرحان بار ها سید ناصر را وادار می کرد که با دستانی از پشت بسته روی یک پا بپرد و کابل تنبیه را با دهان خود از فاصله چند متری برایش بیاورد. او به خاطر لین کار ها بار ها به زمین می خورد وبی حال به زمین می افتاد. حتما اگر شما جای سید ناصر می بودید کینه فرحان را به دل می گرفتید البته تعجی هم ندارد

یک روز ولید فرحان پس از شکنجیه سید ناصر از او پرسید:(( اگر روزی ازاد شوی وبه ایران برگردی ومن هم به ایران بیایم و مرا هم ببینی چه کار می کنی؟))

سید ناصر به او گفت:(( من به خاطر اینکه مرا اذیت کردی از تو بسیار ناراحتم اما اگر در ایران تو راببینم  به خانه خودمان دعوت می کنم و تا جایی که بتوانم مثل یک مهمان از تو پذیرایی می کنم )) سید ناصر کتاب خاطرات خود را با نام (( پایی که به جا ماند)) به فرحان گروهبان عراقی تقدیم می کند و این گونه نوشته است:((با عشق فراوان این کتاب را به او تقدیم می کنم به خاطر ان زیبایی هایی که با اعمالش افریده است.)) 

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:(( هر کس خشم خود را فرو خورد (کنترل کرد) خداوند در روز قیامت دل او را از رضای خود پر کند)).

از این داستان چه نتیجه هایی می توان گرفت؟



نظرات شما عزیزان:

مرتضی
ساعت13:59---27 بهمن 1395
عالییییییییییییی یکم تلاش کنی بهتر میشه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[ پنج شنبه 20 مهر 1395 ] [ 15:5 ] [ مجتبی مومن ]
[ ]